جدول جو
جدول جو

معنی نوش خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

نوش خوردن(غَ کَ دَ)
شاد خوردن. به لذت خوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، نوش جان کردن. نوش کردن:
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن.
فرخی.
، شراب نوشیدن:
نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان
داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز.
منوچهری.
، نوش خوردن از کسی، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن. مقابل نیش خوردن:
نیش در آن زن که ز تو نوش خورد
پشم در آن کش که تو را پنبه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نوش خوردن
بلذت خوردن شاد خودردن
تصویری از نوش خوردن
تصویر نوش خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون خوردن
تصویر خون خوردن
کنایه از بسیار غم خوردن، کشتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوش خورد
تصویر نوش خورد
به شادی و لذت خوردن، شادخواری، برای مثال بسا خان و کاشانه و باد غرد / بدو اندرون شادی و نوش خورد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوب خوردن
تصویر کوب خوردن
صدمه خوردن، آسیب خوردن، کوفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناغوش خوردن
تصویر ناغوش خوردن
سر در آب فرو بردن، غوطه خوردن، برای مثال گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا / که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
در جای خود جنبیدن و پیچ خوردن، لولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوش خوردن
تصویر جوش خوردن
به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن، به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز مثلاً معامله جوش خورد، کنایه از خشمگین بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ بَ تَ)
لذاذ. لذاذت. (تاج المصادر بیهقی) ، خوب خوردن. کنایه از در رفاه زیستن. در نعمت و خصب روزگار گذاشتن. عشرت کردن. در لذات عمر گذراندن:
اگر خواجه بود یا نه تو در قصر
بباش و آرزوها خواه و خوش خور.
فرخی.
هر روز آنچه بایست همی فرستاد و ندیمانش... و مطربان و کنیزکان و غلامان گفتا تو خوشخور. (تاریخ سیستان). پس امیری سیستان یافت در روزگار خوش خورد و با مردمان نیکوئی کرد و نام نیکو از او بماند. (تاریخ سیستان).
درم در جهان بهر خوش خوردن است
نه ازبهرزیر زمین کردن است
زری را که در گور کردی بزور
چو گورت کند سر برآرد ز گور.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
(تَ تَبْ بُ کَ دَ)
لطمه بر پشت خوردن. (ناظم الاطباء). مرادف پهلو خوردن. (آنندراج). تنه خوردن:
دوشی نخورد قصرشهان خانه بدوشم
سرحلقگی از ماست ولی حلقه بگوشم.
ظهوری (از آنندراج).
گاهی که کند ماه تهی پهلویی
زآن است که خورده دوشی از قندیلش.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ دَ)
گوشمال دیدن. ناراحت شدن. آسیب دیدن:
ای هنرهای تو افریدونی
وی اثرهای تو نوشروانی
نه ز آسیب قضا گوش خوری
نه به اشکال فلک درمانی.
انوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظر خوردن
تصویر نظر خوردن
چشم خوردن چشم زده شدن گرفتار چشم زخم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دیدن یاری گرفتن، خوب آوردن در منگ یاری کردن اتفاق مساعد افتادن، آوردن برگ برنده در قمار و مانند آن: نقشش آورده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خورده
تصویر گوش خورده
گوشمال خورده آسیب دیده
فرهنگ لغت هوشیار
خوردن نان اکل خبز، غذاخوردن طعام خوردن: پس خوان سالاران بیامدند و خوان بنهادندونان بخوردند، ارتزاق کردن: دو برادر بودندیکی خدمت سلطان کردی ودیگری بسعی بازوان نان خوردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوت خوردن
تصویر لوت خوردن
طعام لذیذ خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاشنی کردن مزه خوردن: پیش ایشان فاتحه الکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
لولیدن، لول زدن، وول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، از راه بدر شدن، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
غذا خوردن، یا با هم نمک خوردن، با هم غذاخوردن: رفیقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده و بیکران حقوق صحبت ثابت شده... یا نمک خوردن و نمکدان شکستن، ناسپاسی کردن به ولی نعمت و صاحب نمک و پرورنده خود خیانت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وول خوردن
تصویر وول خوردن
جنبیدن تکان خوردن: (زن در جای خود وول خورد جمع و جور تر نشست)، در هم تپیدن وچپیدن (جمعیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغوش خوردن
تصویر ناغوش خوردن
سرباب فرو بردن غوطه خوردن: (گرد گرداب مگردارت نیاموخت شنا که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری. (لبیبی. لفااق. 220)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوب خوردن
تصویر کوب خوردن
کوفته شدن مقروع کشتن، ضرب خوردن کتک خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود خوردن
تصویر سود خوردن
ربا خوردن تنزیل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خوردن
تصویر پیش خوردن
خوردن قبل از موعد مقرر، پیش خور کردن: امید به پیش خوردنست
فرهنگ لغت هوشیار
نوشیدن خون، زحمت بسیار کشیدن، اندوه بسیار خوردن غصه خوردن، یا خون خود را خوردن، بسیار عصبانی شدن، یا خون خونش را خوردن، بسیار عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خوردن
تصویر چکش خوردن
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر تطرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغ خوردن
تصویر دوغ خوردن
مسکه گرفتن مسکه بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خورد
تصویر نوش خورد
نوش خوردن، بلذت خورده، پرده ایست از موسیقی قدیم: (راه اطاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار چند داری گوش سوی نوشخورد و راهوی ک) (ناصر خسرو. 462)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خورده
تصویر نوش خورده
بلذت خورده شادخورده: (خورشها بیار است خوالیگران یکی پاک خوان از در مهتران) (چو شد نوش خورده شتاب آمدش گران شد سرش رای خواب آمدش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خوردن
تصویر گوش خوردن
گوشمال دیدن آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم پیوستن دو چیز (مخصوصا دوفلز) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن، عصبانی شدن ناراحت گردیدن: (این قدر جوش نخورخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوش خوردن
تصویر جوش خوردن
((خُ دَ))
به هم چسبیدن، به هم پیوند خوردن، سر گرفتن معامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سود خوردن
تصویر سود خوردن
((خُ دَ))
ربا خوردن
فرهنگ فارسی معین